اولین حرکت و بابایی
امروز یه روز جمعه اروم بود.١٧/٦/٩١.صبح که من وبابایی از خواب بیدار شدیم ,جلوی تلویزیون نشسته بودیم و داشتیم صبحانه می خوردیم که یه دفعه ای شما شروع به ابراز وجود کردی و شروع کردی به تکون خوردن. بابایی که دفعه اولش بود تکون های تو رو می دید همچین ذوق کرده بود که نگو. می گفت حسم به نی نیم چند برابر شده .خلاصه انقدر قربون و صدقه ات رفت که من داشت کم کم حسودیم می شد. رهایی ام که بالا توی اتاقش خواب بود و داشت خوابهای ناز می دید .و الا بابا جرات این کارها رو نداشت. الهی که هر دو تا تون سالم باشین و یار و یاور هم . ...
نویسنده :
مامان و بابا
22:16